به بهانه سی و چندمین زادروزم ..
- ۰۲/۰۴/۳۱ ، ۱۶:۱۸ ب.ظ
- روزنوشت,
- ۳۸۰ بازدید
بزرگ شدم! کمی بیشتر! بیشتر از سال گذشته فشار و سختی رو تحمل کردم و از بیمیلی که نسبت به انجام بعضی کارهای پرهیاهو و پرسروصدا دارم و تعداد رفقایی که روز به روز کمتر میشن احساس جاافتادگی و بزرگی دارم. وقتی تو هر جمعی صحبت از ازدواج میشه نگاهها به سمت من میره بیشتر به این نتیجه میرسم که دارم از نوجوونی فاصله میگیرم و در مرز جوونی و میانسالی قرار میگیرم.
چشم به هم زدم دیدم سی و چند سال دارم و کم کم به جای قد کشیدن و رشد کردن دارم مراحل ثبات و پایداری قبل از تحلیل و افول رو طی میکنم تا آروم آروم خودم رو آماده خیلی چیزها کنم! خیلی چیزهایی که شاید سالها براش صبر کردم و امروز موقع چیدن میوههای درختی باشه که بزرگ شدنش رو شاهد بودم. امسال میخوام متفاوتترین کادوی زندگیم رو به خودم بدم و از خودم بابت تمام تلاشهایی که شبانه روز کرد، بابت تمام فکرها و بابت تمام شادیهایی که شاید وقتش بود و نکرد و بابت شکستهایی که خورد ولی دلسرد نشد تشکر کنم. تشکر کنم از خودم و خدایی که همیشه پشت دست من بود و هر جا خسته میشدم به لبخندش نگاه میکردم و انرژی میگرفتم برای ادامه ..
و در نهایت، امسال هم تلاش میکنم نه به کسی بد کنم، نه کسی رو ناراحت کنم، نه کسی رو قضاوت کنم و نه بد باشم ..
و در آخر، تویی که داری منو میخونی، یه آرزو برام کن ..
یک روز پس از زادروزم!
- ۰۱/۰۵/۰۱ ، ۱۴:۵۲ ب.ظ
- روزنوشت,
- ۱۲۸۴ بازدید
همیشه عادت به نوشتن تو روز تولدم داشتم. همیشه پست و استوری تو اینستاگرام و پیامرسان ها و تا دیروقت بیدار بودن و با حوصله جواب تک تک آدم هایی رو دادن که براشون مهم بودم و متنی رو برام ارسال کردن. امسال هیچ صحبتی هیچ کجا از روز تولدم نکردم. نه پیغامی داشتم و نه مثل سال های گذشته دایرکتم پر بود از تبریک های جورواجور. امسال همه چیز سکوت بود! احساس کردم تو این دنیا جز دو الی سه نفر آدم نزدیک زندگیم برای هیچکس اونقدرها هم که باید مهم نیستم. البته تو شخصیت من توقعی از هیچکس وجود نداره ولی این سکوت یکم برام ترسناک بود. رسیدم به اون جمله ایی که یک روزی تکنولوژی و ارتباط آدم های دور رو نزدیک و آدم های نزدیک رو از هم دور میکنه. ترس از آدم هایی که کنار من هستن ولی من رو فراموش کردن!
بزرگ شدم، قد کشیدم و امروز احساس میکنم با این سن راه رو تا نیمه رفتم! دیگه خیلی فرصتی برای کودکی و اشتباه رفتن مسیر نیست. اون دونه بلوط تابستانی که از چندین سال پیش از درخت افتاد امروز قد کشیده و برای خودش درخت بلوط استواری شده که از امروز، یعنی یک روز بعد از تولدش داره با شیب ملایم به سمت خشکسالی و کهنسالی میره. شاید احساس امروز من برای هیچکس قابل درک نباشه ولی غم عجیبی رو دارم درون خودم تحمل میکنم. حالا به حرف مادربزرگم میرسم که همیشه میگفت روز تولدم دیگه برام قشنگ نیست چون بزرگ نمیشم داریم کوچیک و کوچیکتر میشم.
تولدت مبارک مرد سخت کوش همیشه، مردی که با شکست های زیادش امروز داره با تکیه به همون شکست ها مسیر آینده اش رو میسازه. تولدت مبارک دانه بلوط تابستانی دیروز و درخت بلوط امسال! برات آرزوهایی دارم که اینجا جای نوشتنش نیست...
مسعــودکوثــری هستم
طبیب ، مشاور کسب و کار و تبلیغات ، ایده پرداز
موضوعات
بایگانی
مطالب گذشته
- صابر از کنار ما پرکشید ..
- تجریه اشتباه من از مصرف قرص اعصاب!
- نفرین به جنگ !
- چشمهاش، چشمهاش و چشمهاش ..
- درسهایی که از توماس شلبی گرفتم!
- شهریور و نگرانیهای پیش رو ..
- کاش دستم میرسید به خوشحالیش ..
- علاقههای ما از کجا اومدن ؟!
- امان از انسان مذهبی از نوع جاهل !
- کهن الگوها یا آرکتایپ در روانشناسی یونگ
- به بهانه سی و چندمین زادروزم ..
- نسخه جمعی روانشناسان محترم !
- بوسه بر چشم هایت میزنم مادر ...
- چیزی از لانگ کووید میدونید ؟
- آقایون فرمودن اینترنت طبقاتی میخوایم !
محسن گفتــه :
تجربه ای شبیه شما داشتم و کاملا باهات موافقممحسن گفتــه :
چقدر خوبه آدم از زمان رفتنش ، ...حدیث ملاحسینی گفتــه :
چقدر دردناک... روحش شاد و یادش گرامی.حامد گفتــه :
روحشون شاد باشهRaha گفتــه :
روحش شاد درارامش متاسفم 😔😔😔😔 ...متین غلامی گفتــه :
نزدیکترین گروه به «کمونیسم» تو ...محمد گفتــه :
من کمتر دکتر طب سنتی دیدم که درست ...Mino گفتــه :
اقای کوثری شما فکر میکنید چقدر ...diba گفتــه :
شما که پزشکید وشیفت شب دارید چطوری ساعت ۱۱ میخوابید!؟😳Mona گفتــه :
قرص اعصاب بی دلیل نبوده مصرف ...