در تاریکی‌های این روزها ..

پشت لب تاپم نشستم و به لیوان خالی چایی کنارش زل زدم. به دفتر خالی شرکت و سکوتی که همه جارو فراگرفته! به یک ساعت خواب بعد از ظهر روی مبل‌های اتاق انتظار که همیشه چند نفری روی اون نشسته بودن. به کامپیوترهای خاموش و آشپزخونه ایی که همیشه بوی دمنوش و قهوه‌اش کل ساختمون رو برداشته بود. به تاریکی که حتی دلم نیومد موقع نوشتن برای اینکه چشم‌هام اذیت نشه روشنون کنم و برای عقربه ساعتی که پنج رو نشون میده و باید کم کم جمع کنم و برم خونه.. خونه ایی که میتونم توش به ادامه سکوت و آرزوهای بر باد رفته‌ام بپردازم..

میدونی هر وقت حرف از ناامیدی میشد چشم همه بچه‌ها به من بود تا واسشون آینده روشن رو ترسیم کنم و بگم دشمن همه آرزوهای ما ناامیدی. ولی خوب این روزها غریبه که نیستید هر چقدر سعی میکنم خودم رو قرص و محکم نشون بدم چشمم به روزهای خوب روشن نیست.

دلم میخواد چند روزی بخوابم و وقتی چشم‌هامو باز کردم ببینم ساعت 8 صبح و دارم با انرژی آماده میشم تا برم سرکار. توکل میکنم بخدا دوست ندارم این مجموعه رو به اجبار تعطیل کنم و برم دنبال شغل اولم یعنی درمان..

یک جلسه جذاب کاری!

همیشه جلسه‌های کاری برام جذاب بوده! رفتن سراغ کسب و کارهای مختلف، آشنا شدن با آدم‌های بزرگ تو حوزه‌های کاری مختلف و از همه اون‌ها مهمتر یاد گرفتن ازشون. شنیدن داستان‌ از روزهایی که گذرونن تا به اینجا رسیدن و بعد از اون فکر کردن به جلسه‌ایی که داشتم. برام شاید تو این روزها شکل گرفتن همکاری اولویت دوم باشه ولی همین قوی کردن ارتباطات جذابترین قسمت ماجراست!

یه پیشنهاد دارم! از ارتباط گرفتن و بزرگ کردن دایره ارتباطیتون با آدم‌ها نترسید و از هر ارتباطی یه نکته مثبت برداشت کنید. قرار گرفتن تو بعضی جلسه‌ها و فضاهای کسب و کاری میتونه شمارو با موقعیت‌های جذابی رو به رو کنه که آینده و وضعیت شمارو کامل تغییر بده. مثل جلسه ایی که امروز داشتم و با یه دوستی آشنا شدم که تو مقام استادی برام خیلی ارزشمند بود. ازم دعوت کرد برم آژانسشون و هر وقت خواستم ازشون مشاوره بگیرم. چی قشنگتر از این میخوام؟

یکی از اتفاقات جالبی که همیشه تو جلسه های کاریم دارم و مدام تکرار میشه اصرار من به دعوت کردن مشتری به صبوریه ! صبوری که همیشه گفته میشه بله دارم و دوماه که از قرارداد میگذره تموم میشه ! من خودم رو کشتم ولی نتونستم به مشتری هایی که برای بازاریابی محتوایی تو اینستاگرام و وبسایت میان سراغ من بگم پروسه بازاریابی محتوایی یه مسیر یه شب نیست و نیاز به چندین ماه برنامه ریزی و اجرا داره ! فروش تو اینستاگرام با یه تبلیغ اتفاق نمیافته و باید یه فرآیند رو طی کنیم !
اگر یکم با اصطلاحاتی که گفتم آشنایی داشته باشید میتونید درک کنید که من با چه سختی هایی چیزی رو که مشتری تا حالا لمس نکرده برای ایجاد تصور میکنم و چقدر دردناکه که بعد از ماه دوم یا سوم میکشه کنار ! چرا ؟ فالوور نگرفتیم زیاد ! فروش خیلی عالی نداشتیم ! اونم تو دو ماه !
من صحبتم رو همینجا تموم میکنم ..