در تاریکی‌های این روزها ..

پشت لب تاپم نشستم و به لیوان خالی چایی کنارش زل زدم. به دفتر خالی شرکت و سکوتی که همه جارو فراگرفته! به یک ساعت خواب بعد از ظهر روی مبل‌های اتاق انتظار که همیشه چند نفری روی اون نشسته بودن. به کامپیوترهای خاموش و آشپزخونه ایی که همیشه بوی دمنوش و قهوه‌اش کل ساختمون رو برداشته بود. به تاریکی که حتی دلم نیومد موقع نوشتن برای اینکه چشم‌هام اذیت نشه روشنون کنم و برای عقربه ساعتی که پنج رو نشون میده و باید کم کم جمع کنم و برم خونه.. خونه ایی که میتونم توش به ادامه سکوت و آرزوهای بر باد رفته‌ام بپردازم..

میدونی هر وقت حرف از ناامیدی میشد چشم همه بچه‌ها به من بود تا واسشون آینده روشن رو ترسیم کنم و بگم دشمن همه آرزوهای ما ناامیدی. ولی خوب این روزها غریبه که نیستید هر چقدر سعی میکنم خودم رو قرص و محکم نشون بدم چشمم به روزهای خوب روشن نیست.

دلم میخواد چند روزی بخوابم و وقتی چشم‌هامو باز کردم ببینم ساعت 8 صبح و دارم با انرژی آماده میشم تا برم سرکار. توکل میکنم بخدا دوست ندارم این مجموعه رو به اجبار تعطیل کنم و برم دنبال شغل اولم یعنی درمان..

اساتید پکیج فروش منتظر شماییم!

منتظر تورم سنگین شب یلدا باشید! هیچ کاری از دست مشاورین عزیز کسب و کار هم برنمی‌آید جز فروختن پکیج‌های آموزشی با تخفیف به مناسبت شب یلدا! لطفا گول نخورید! صنایع بزرگ هم شکست می‌خورد وقتی سه هزار و ششصد میلیارد تومن از بورس خارج می‌شود و در رفتن کش تنبان دلار کار دست همه می‌دهد!
این نوشته من رو یادتون باشه و منتظر انفجار اقتصاد و از بین رفتن بخش بزرگی از صنایع و کسب و کارها باشید..

صفرمان را بستند!

فیلترینگ شدید! کسب و کارهای ورشکسته! فقر و فساد و تباهی! مشکلات معیشتی! مرغ کیلویی 90 هزار تومان! اقتصاد دستوری برآمده از مدیریت مشتی نادون که از پشت تریبون اعلام میکنن فردا باید فلان کالا ارزون باشه و هزاران هزار دلیل دیگه برای ناکارآمدی این حکومت! دلیل حمایت بعضی افراد به نظر شما چیزی جز منافع شخصی میتونه باشه؟ چیزی جز ترس از نونی که میبرن در کنار این نظام و حکومت؟ من هر چی فکر میکنم دلیلی نمیبینم یک نفر بتونه این همه مشکل و سختی رو ببینه و باز حمایت کنه مگر اینکه پول بگیره تا چشماشو بنده! راستی، تو مرز ورشکستگی هستیم و امروز چهل و سومین روزی هست که تعطیلیم و از منابع شرکت داریم هزینه میکنم! حق رو باید گرفت، تمام!