پای آویزان و سر درد!
- ۰۱/۱۱/۳۰ ، ۱۸:۴۵ ب.ظ
- روزنوشت,
- ۶۵۸ بازدید
بعد از ظهرها وقتی بچه های شرکت میرن، دفترو گرم میکنم و روی مبل شرکت دراز میکشم! اینقدر اون یکساعتی که میخوابم خستگیمو در میکنه که خدا میدونه! فقط وقتی بیدار میشم سردرد عجیبی میگیرم! پست سرم شروع میکنه درد گرفتن و اینقدر ادامه پیدا میکنه که کلافهام میکنه! هر چی فکر میکنم رابطه ایی بین این سر دردها و خواب بعدازظهر پیدا نمیکنم! البته اینم اضافه کنم که امروز دقت کردم وقتی دراز میکشم پاهام آویزون میشه از پایین مبل! اساتید شما میدونید علت چی میتونه باشه؟
خواب عجیبی که دیدم ..
- ۰۱/۱۰/۰۳ ، ۱۴:۵۴ ب.ظ
- روزنوشت,
- ۸۹۳ بازدید
تو همین حال و هوای بد با آنفولانزای شدیدی که دو روزه درگیرشم ساعت سه صبح خوابم برد .. تو یه اتاقی بود که کلی جنازه لای کفن داشتن میبردن! کفن ها و جنازهها پوسیده بودن و مشخص بود که خیلی وقته از این دنیا رفتن. به صورت تک تکشون نگاه میکردم و از پیر و جوون روی دست به سرعت میرفتن. یه جنازه خیلی تازه و تمیز بود! به صورتش نگاه کردم دیدم یکم کبودی داره فقط! دقتم بیشتر شد و چهره خودم رو دیدم! وحشت همه وجودمو گرفت! نگاهم کرد و گفت من روح توام! بلندش کردم و چسبوندمش به دیوار اتاق! بهش گفتم من اینجا چیکار میکنم گفت تو مردی! دارن میبرنمون! بهش گفتم تو خبر داری؟ من کی مردم؟ میتونی بهم بگی؟ گریهاش گرفت و گفت آره! تو همین دو سه روز آینده میمیری..
از خواب پریدم و نفسم بالا نمیومد! صفحه گوشیمو روشن کردم و یه نگاه بهش انداختم دیدم ساعت چهار صبح! همه این اتفاقات تو یک ساعت افتاده بود! ترسیدم! تعبیر این خواب چی میتونه باشه؟ باید خودم رو آماده رفتن کنم؟
مسعــودکوثــری هستم
طبیب ، مشاور کسب و کار و تبلیغات ، ایده پرداز
موضوعات
بایگانی
مطالب گذشته
- ۱۴۰۲، سالی که نکو نبود!
- صرفا لب و دهن نباشیم !
- صابر از کنار ما پرکشید ..
- تجریه اشتباه من از مصرف قرص اعصاب!
- نفرین به جنگ !
- چشمهاش، چشمهاش و چشمهاش ..
- درسهایی که از توماس شلبی گرفتم!
- شهریور و نگرانیهای پیش رو ..
- کاش دستم میرسید به خوشحالیش ..
- علاقههای ما از کجا اومدن ؟!
- امان از انسان مذهبی از نوع جاهل !
- کهن الگوها یا آرکتایپ در روانشناسی یونگ
- به بهانه سی و چندمین زادروزم ..
- نسخه جمعی روانشناسان محترم !
- بوسه بر چشم هایت میزنم مادر ...
Mahan گفتــه :
میشه ادرس پیج دلنوشته هاتون ...Raha گفتــه :
همیشه ۱۵ صفحه کتاب منو یاد شما ...Mona گفتــه :
تنتون سلامت امیدوارم به ...تینا گفتــه :
من باهمچین ادمی برخورد داشتم که ...ناشناس گفتــه :
مگه منتقل نشده بودین وردپرس؟! ای بابا ...asiyeh گفتــه :
نوشتین به واسطه علاقه ای که به ...asiyeh گفتــه :
اتفاقا چند وقت پیش یه سریال کره ای ...asiyeh گفتــه :
کتاب خیلی جذاب و غم انگیزی بود .asiyeh گفتــه :
به قاتله علاقه داشتی ؟asiyeh گفتــه :
درکل بد نبود . ولی فضاشو زیاد دوس ...