بهم گفت روزی رو از خدا بگیر!

دیروز وقتی داشتم از چندتا برگه پرینت میگرفتم دیدم پرینتر وسط کار سه چهارتا برگ A4 رو با هم میکشه تو و گیر میکنه و متوقف میشه. به زور کاغذهارو کشیدم بیرون و بعد از خاموش روشن کردن پرینتر این اتفاق مجددا تکرار شد. بازش کردم یه نگاهی بهش انداختم دیدم دیگه وقتشه یه سرویس درست و حسابی بره و کارتریژش هم نیاز به شارژ شدن داره. دست به گوگل شدم و چندجا تماس گرفتم و در نهایت قرار شد یک نفر بیاد همه سرویس هارو تو محل انجام بده. وقتی شماره طرف رو اومدم بگیرم و باهاش هماهنگ کنم زنگ در دفتر رو زدن! یه آقای مسن تقریبا 65 الی 70 ساله پشت در بود. دستشو دراز کرد و یه کارت ویزیت به من داد و با صدای آرومی که داشت گفت تعمیرات و سرویس پرینتر و ماشین های اداری رو در محل انجام میدیم. گفتم شما کارت پخش میکنید یا خودتون انجام میدین گفتن نه خودم انجام میدم. دعوتش کردم اومد تو و یه نگاهی به پرینتر انداخت. گفت تقریبا 450 هزار تومان هزینه اش میشه و باید یه قسمتش تعمیر بشه. پرینتر رو وقتی داشت با خودش میبرد برای سرویس تا فردا بیاره بهش گفتم چقدر عجیب که من دقیقا دنبال یه نفر میگشتم برای اینکار و شما دقیقا مثل یه لیوان آب خنک وسط کویر ظاهر شدی! برگشت و نگاهم کرد، یه لبخند زد و گفت پسرم روزی رو باید از خدا خواست نه بنده خدا! بنده خدا خارت میکنه..
تا همین امروز این جمله ایی که گفت تو ذهنمه و مدام با خودم تکرارش میکنم و یاد یه فامیلیمون میافتم که سردر مغازه ش نوشته بود کاسب باید دوست خدا باشه! این جمله رو الان بیشتر درک میکنم..

تا الان [ ۷ ] نفر برای این نوشته من اظهار نظر کردن ..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

۲۸ خرداد ۰۱ ، ۰۹:۲۲

منم خیلی به این جمله اعتقاد دارم 

یه روزی تو شرکت کاری کردم که غیر عرف شرکت بود یکی از همکارا گفت : فردا بخاطر همین کار اخراجت میکنن گفتم من کاری رو کردم که میدونستم درسته بعدشم روزی دست خداست نه بنده‌ی خدا که با اخراج من روزیم قطع بشه:)

 

مسعود کوثری
۲۹ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۵۰
چقدر موافقم با این کارت ..
۲۸ خرداد ۰۱ ، ۱۱:۳۲

سلام.

چندین بار صفحه رو باز و بسته کردم تا این کادر نظر دهی برام فعال شد.

نمی‌دونم مشکل از چیه.

 

من در لحظۀ اول نگران شدم، نگران اینکه شاید طرف پرینتر رو برداره ببره.

چطوری اعتماد کردین بهش؟

مسعود کوثری
۲۹ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۴۹
چکش میکنم ببینم چش شده ممنونم ازت ..
اینقدر حسش مثبت بود که گفتم اگر میخواد ببره این ببره :))
۲۸ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۴۶

واقعا درست گفتن. روزی رو باید از خدا بخوای :) 

مسعود کوثری
۲۹ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۴۴
دقیقا ! و از اون روز به بعد همیشه میگم خدایا خودت و فقط خودت ..
۲۹ خرداد ۰۱ ، ۰۰:۰۳

حس عمیقش به دل نشست

مسعود کوثری
۲۹ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۴۴
خیلی کیف داد به من
۳۰ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۹

اینکه در اون لحظه به کمک احتیاج داشتید و کمک رسیده جالب بود:)

مسعود کوثری
۳۰ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۲۷
همین برای من عجیب بود !
۳۰ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۴۰

فکر می‌کنم تجربه چنین چیزی حس خوب و در عین حال عجیبی داره.

مسعود کوثری
۳۱ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۳۸
چهره اون فرد از خاطر من نمیره ..
۳۱ خرداد ۰۱ ، ۰۹:۴۰

واقعا بهت حسودیم میشه؛ چون یک لحظه‌ای از زندگی رو درک کردی که معنای عمیقی داشته؛ خیلی دنبال این لحظه‌ها هستم و خب به معنای واقعی زندگی رو همین لحظات کوچیک و شیرین معنا می‌کنم.

 

امیدوارم همیشه  از همین لحظات برات پیش بیاد؛ زندگی همین لحظاته...

مسعود کوثری
۳۱ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۳۸
آرش اینقدر روی من تاثیر گذاشت این جمله که هنوزم که هنوزه دارم بهش فکر میکنم ..