با خدا معامله کردم!

اگر پست " رو در رو شدن با سارق موبایلم! " و پست " روز دادگاه و جنگ با وجدانم! " رو خونده باشید در جریانید که تا یک قدمی پول موبایل سرقت شده‌ام رفتم ولی نتونستم شهادت دروغ بدم و از خیر پولم گذشتم. هفته پیش داشتم با یکی از دوستانم در رابطه با همین موضوع صحبت میکردم و شرح ماوقع میدادم که چی شد و داستان گوشیم به کجا رسید که یه جمله ایی رو انتهای صحبتم بهش گفتم: انشالله خدا یه جا برام جبرانش کنه تا کیف کنم و بگم اگر ضرر کردم اینطوری جبران شد!
دقیقا یک هفته از این صحبتم نگذشته بود که تو یه مسیری قرار گرفتم که فکر میکردم تو کسب و کارم حداقل تا پنج ساله آینده رنگ اون جایگاه رو نخواهم دید ولی همه چیز به قشنگ‌ترین حالت ممکن اتفاق افتاد! دوست ندارم الان خیلی راجع بهش صحبت کنم چون مجالش نیست و در آینده مفصل بهش میپردازم ولی برام خیلی جذابیت داشت. این میتونه یه تغییر خیلی بزرگ رو توی زندگی من به وجود بیاره و بیشتر به کلام خدا ایمان بیارم که میگه با من معامله کنید، ضرر نخواهید کرد..